مینیمال های مهدی کریمی

گلشن باز…

گويند شيخ محمود بستري از نوادگان شيخ محمود شبستري بود كه چون شب و روز برايش فرقي نداشت و پيوسته در خدمت خلق بود، مريدان را فرموده بود كه «شب» را از نامش بزدايند و خود را «شيخ محمود بستري» ناميده بود و گاهي خود را دكتر ميناميد كه گفته مي شد از شدت علاقه به بستري شدن به اين سو گرايش داشت. و حال چند روایت از شيخ ما:

در جرايد آورده بودند که : هدفمندی یارانه ها تاثیر چندانی بر قیمت مسکن ندارد. شیخ
را گفتند این تاثیر “نه چندان زیاد” چقدر است؟ شیخ فرمود پنجاه شصت میلیون ! و مریدان گریستند و یقه را پاره کردند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

روزی شیخ در اینترنت به صفحات فیلتر شده می نگریست و می فرمود : در اینجا
چیزی می بینم که شما نمی بینید.
گفتند چه چیز می بینی یا شیخ؟
فرمود : آزادی مطلق !
و مریدان گریستند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

شیخ را گفتند نیاز به مسکن کم شده.
شیخ بگفت : و نیاز به قبر زیاد !
و مریدان گریستندی.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

روزی شیخ را گفتند چرا هواشناسی دمای هوا را کم اعلام همی کردندی ؟
گفت : از برای اینکه مردمان خنک تر گردند.
و مریدان نعره زدند و از هوش رفتند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

گفتند قیمت زرد آلو آذربایجان ۵۵۰۰ است.
گفت خب نخرید.
مریدان سر به دیوار کوفتندی.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

روزی پرسیدند فزودن قیمت گاز از برای چیست ؟
فرمود از برای رونق نساجی و هاکوپیان.
و مریدان همی گریستند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

روزی شیخ از بازار گذر کردی ، گوسفند مذبوحی را دید در قصابی آویزان و
مردمان هیچ یک توان و یارای خرید نداشت. شیخ فرمود : عمر این گوسفند بعد
از مرگ درازتر است از عمرش قبل مرگ.
و مریدان مدهوش گشتند و نعره ها زدند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

شیخ روزی با مریدان از بازار میوه فروشان گذر کرد و گیلاسی دید که کرمی
در آن لولیده و به ولع تمام گیلاس همی خورد.
شیخ گریست و فرمود : خوشا به آن کرم و توانگریش . عمری زیستم و نتوانستم
چارکی گیلاس بخرم.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
آسمان و زمین بر ما شده بخیل
و مریدان رم کردند و سر به بیابان گذاشتند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

روزی از شیخ پرسیدند اگر زنان همه چادری و تمام حجاب شوند دیگر چه چیز
مردان را فاسد کند ؟
گفت : دماغ زنان !
و مریدان فغان کردند و نعره ها زدند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

در ظهر تابستانی شیخ فرمود : هوا بس ناجوانمردانه گرم است.
و مریدان گریستند.
شیخ گفت : زقنبوت ! هرچه که من می گویم که نباید بگریستید !
و مریدان غش غش خندیدند !

————————————————–
پی نوشت یک: مطلب فوق را دوستی برایم ایمیل کرده بود که وقتی خواندم از ظرافت و قدرت نویسنده اش لذت بردم و تصمیم گرفتم برای گریز از روزمرگی های وبلاگی هم که شده آن را در قالب پستی ثبت کنم.

پی نوشت دو: دوست خوبم، کمیل، در پست آخرش مطلبی با عنوان » تـسخیر شدگان» نوشته که وقتی خواندم دیدم به روایات شیخ محمود ِ ما نزدیکی خاصی دارد، با اجازه کمیل عزیزم، این پست را به همه خوانندگان پر و پا قرص فارسی وان تقدیم می کنم، امید که از تماشای سامسون و ویکتوریا و فارستر لذت ببرند!!

پی نوشت سه: برای این پست یک موسیقی بی نظیر از شاهکارهای اخیدر نظر گرفتم که البته همخوانی بی نظیری با برنامه های کانال فاخر فارسی وان دارد: دانلود ترانه سوسن خانم

36 پاسخ

  1. روزی شیخ چک میل همی کرد و به انگشت تدبیر اینترها همی زد و لکن صفحات یکی زپس دیگری رمیدند و به چنگ نامدند. شیخ را گفتند یا شیخ : فلسفه ی سرعت قلیل اینترنت چیست ؟

    فرمود : اینترنت سگی است هار ! وگر سرعتش از حد برون شود بدود و پاچه مردم همی گیرد.

    و مریدان نعره زدند و بر هوش شیخ احسنت همی گفتند.

    26 ژوئیه 2010 در 9:17 ق.ظ.

  2. گویند شیخ ، شبی تلویزیون رؤیت همی کرد و موسیقی زنده بدید که در آن سازها در زیر میز پنهان همی کردند.

    وی را گفتند : یا شیخ چرا سازها را نشان ندهند ؟

    فرمود : از آنجا که مردم با رویت سازها به غسل واجب روی آورند.

    پس مریدان غش غش بخندیدند و جمله جمع را خوش آمد !

    دگر بار پرسیدند : یا شیخ ، موسیقی بدون ساز به چه ماند ؟

    فرمود به عروس بی جهاز ، به کباب بی پیاز .

    پس مریدان فغان و نعره زدند و سخت گریستند.

    شیخ فرمود : زهر هلاهل ! کمی یواشتر . مردم خوابند.

    پس مریدان بیهوش گشتند.

    26 ژوئیه 2010 در 9:18 ق.ظ.

  3. شیخ را گفتند حدیثی وبلاگی بگوی.

    اندکی بیاندیشید و فرمود:

    یک وبلاگ خوب ، وبلاگ فیلتر شده است…

    و مریدان از هوش برفتندی…!

    26 ژوئیه 2010 در 9:21 ق.ظ.

  4. شیخ را گفتند:

    وبلاگ های دوستانتان فیلتر شده است.

    فرمود:

    هرگز گمان نکنید وبلاگ هایی که فیلتر شده اند مسدودند، بلکه بازند و نزد صاحبانشان آپ می شوند!

    و مریدان از هوش برفتند…!

    26 ژوئیه 2010 در 9:21 ق.ظ.

  5. شیخ را فرمودند:وبلاگ «سونات سایه» گویا به روز کردندی!
    فرمود: کاتبش دیوانه است عطایش را به لقایش بخشیده ایم!
    ومریدان سینه چاک کردند و سر به بیابان نهادند…:-)

    26 ژوئیه 2010 در 9:24 ق.ظ.

  6. مرسی گلشن باز اثر شیخ سید محمود همستری نژاد!
    خوشمان آمد ای کوتاه نویس کلاویه زن جوان

    26 ژوئیه 2010 در 6:35 ب.ظ.

  7. در هراسم از این همه تکرار..

    27 ژوئیه 2010 در 7:40 ب.ظ.

  8. ………….

    ………….

    پدرم صدا ها را

    در»دره سکوتهای وحشی»

    غسل تعمید میدهد/

    سامان ماه جولاي هم داره تموم ميشه!
    و تو …

    کشیش دیوانه!

    27 ژوئیه 2010 در 8:59 ب.ظ.

  9. خندیدم .از ته دل .ممنون

    28 ژوئیه 2010 در 7:23 ب.ظ.

  10. از این شیخ مجسمه ای باید ساخت بر در دروازه ی هر شهری .
    اینها شاید کمی ما را به خنده بیاره ولی در دل باید گریست روزگار عجیبی است .

    29 ژوئیه 2010 در 11:32 ق.ظ.

  11. خواب خدای مرا هم بخوان دوست عزیز.

    29 ژوئیه 2010 در 11:32 ق.ظ.

  12. این تفاوت خیلی چسبید!
    کلی لبخند زدم و مثل تو از ظرافت کلمات لذت بردم!

    29 ژوئیه 2010 در 11:54 ب.ظ.

  13. گویند روزی شیخ انتخاباتی راه انداخت تا دموکراسی را نشان دهد …
    آخرش برنده شد !
    مریدان گفتند : چه شد که تو منتخب شدی ؟!
    گفت : این رمزیست بین من و خدایم …
    مریدانفغان کردند و سر به کهریزک نهادند !

    30 ژوئیه 2010 در 12:28 ب.ظ.

  14. آپم رفیق

    30 ژوئیه 2010 در 12:46 ب.ظ.

  15. قصه قصه نیم پرده بالا و یا نیم پرده پایین نیست
    خود فالشی یعنی عدم روزمرگی رفیق

    31 ژوئیه 2010 در 2:06 ب.ظ.

  16. سلام سامان عزيز
    ممنون از اظهار لطفت

    31 ژوئیه 2010 در 5:13 ب.ظ.

  17. سلام دوست عزیز ممنون از حضورت
    جا داشت که من هم از افاضات شیخ نعره ای سر کنم و از هوش بروم. اما امان از این تمدن مصنوعی که به حلقه اشکی در چشمانم بسنده کرد.

    31 ژوئیه 2010 در 6:00 ب.ظ.

  18. گو زیدن ممنوع!

    1 آگوست 2010 در 12:07 ب.ظ.

  19. دانشجو

    با سلام
    اینجانب دانشجوی دوره کارشناسی رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علامه طباطبایی هستم و برای تکمیل پایان نامه ام نیازمند تکمیل پرسشنامه هایم توسط دانشجویان دانشگاه های شهر تهران هستم. موضوع پژوهش من بررسی رابطه بین ابعاد عشق و تعدادی از ویژگی های فردی می باشد و برای پرکردن پرسشنامه ها حداقل شرط لازم این است که آزمودنی هم اکنون داری رابطه عاشقانه با شخصی دیگر و یا افکار عاشقانه درباره شخصی دیگر باشد. لازم به توجه است که نمونه من بایستی از دانشجویان دانشگاه های تهران باشد ولی شرکت تمامی دانشجویان کشور در این پژوهش مجاز است وجواب آزمون به آنها داده خواهد شد. در پایان خواهشمند است فیلد مربوط به دانشگاه را بدرستی پر کنید تا در انتخاب اعضای نمونه پژوهش دچار اشتباه نشویم.
    برای شرکت در آزمون آدرس زیر را در مرورگر خود کپی کنید و کلید اینتر را فشار دهید.
    Azmoon.freei.me
    از مسئول وبلاگ خواهشمندم برای اعتلا و پیشرفت سطح علمی جامعه این آگهی را حذف نکند تا سایر بازدیدکنندگان هم در صورت تمایل بتوانند شرکت کنند.
    با سپاس

    1 آگوست 2010 در 5:09 ب.ظ.

  20. na
    yani daram sai mikonam ke baresh naomidi nashe!
    ama be nazaram adami be ehsas zendast
    man daram dost dshtano khat mizanam az zendegim khoda kone bedone dost dashtan ham khodam basham!

    1 آگوست 2010 در 5:15 ب.ظ.

  21. na ,hanoz nashode
    adama be omide dost dashtan zende and
    man ehsaso dost dashtano gozashtam kenar omidvaram betonam khodam basham
    betonam zendegio dost dashte basham
    !
    omidvaram

    1 آگوست 2010 در 6:11 ب.ظ.

  22. shekh be melat goft hale nooooor didam
    moridan ham ……………..
    taze sheykh zarbol masal ham gofte ast
    v pishgoooooooi ham karde ast:ta 3 mahe ayande amrika be 1ki az keshvar haye khavare miane hamle mikonm
    vay az daste sheykh ke cheha nemikonad

    2 آگوست 2010 در 8:28 ب.ظ.

  23. بار این خودرو ناشناخته است!
    صاحب خودرو معمولی نیست چه برسه به بارش!:دی!

    2 آگوست 2010 در 10:21 ب.ظ.

  24. تو هم سامان! اینا نباشن به کی بخندیم.

    3 آگوست 2010 در 12:25 ب.ظ.

  25. لذت بردیم. شما فکر نکنم روزمرگی داشته باشه وبلاگت ها!

    4 آگوست 2010 در 10:37 ق.ظ.

  26. دوستان ایشان گویا از قبل جای ایشان را مشخص کرده اند که از الان دارند اولتیماتوم میدهند …از افاضات شیخ بسیار بهره بردیم و سر در جیب مراقبت فروفکندیم …

    جناب سوسن خانم که دیگر خیلی قدیمی شده ..الا اسمال آقا رو بورس است …

    4 آگوست 2010 در 8:07 ب.ظ.

  27. دوستان همگي هنرمند هستن;-)
    بسي خنده شد

    5 آگوست 2010 در 8:47 ق.ظ.

  28. یه نظر بلندبالا برات نوشته بودم. پرید.
    آخرش رو می نویسم
    این رو خوندی؟ http://www.rajanews.com/detail.asp?id=55643
    می خوستم لینکش رو بذارم تو وبلاگم اما نمی دونم چرا نمی تونم وارد صفحه مدیریت بشم.
    از فضایل شیخ ما این است، همه چیز را «س.ک.س شوال»(!) دیده و می گوید همین است!

    6 آگوست 2010 در 5:38 ق.ظ.

  29. 6 آگوست 2010 در 5:12 ب.ظ.

  30. نیستی رفیق
    اومدیم نبودی

    7 آگوست 2010 در 9:19 ق.ظ.

  31. مرسی
    نوستالزی مشترک همینه

    7 آگوست 2010 در 11:51 ق.ظ.

  32. این روزها به روزم…

    7 آگوست 2010 در 9:11 ب.ظ.

  33. سلام دوست وبلاگی
    بازم با به تصویر کشیدنه اون روزهای فراموش نشدنی منو به عمق کودکیم بردی
    با اینکه شاید اونا رو فراموش کرده بودم اما با خودنه مطلبه زیبات دوباره همشونو به یاد آوردم
    و اینکه از دیدنشون چقدر لذت میبردم و مسیره مدرسه رو زود طی میکردم تا بیام خونه و بشینم ÷ای تلوزیون
    و داستانی که خیلی دوست داشتم جولی ابت بود و آنشلی با موهای قرمز
    و اینکه هیچ یک از این داستانها مملو از درد ورنج نبوود و این داستانهای کودکانه چقدر خوب دنیای واقعی حاله مارو به تصویر کشیده بود؟؟؟

    و با خوندنه جریانه گلشنه باز اونم اول صبح خوب باید بگم حسابی بانشاط شدم
    و یه شکم خندیدم
    و داستان دلقک یه طورایی مثله خودمه که چهره مو قایم کردم و همه فکر میکنند…

    در کل دوست خوبم اینجا تنها جایی که دوست دارم حتی خطی رو از قلم نندازم

    پایدار باشی سامانه عزیز

    19 آگوست 2010 در 6:27 ق.ظ.

  34. درود!
    از خواندنش بسیار خندان گشتیم سامان جان! دست شما و دهان شیخ درد نکناد!
    راستی از مقاله ی پیشنهادی نگارش هم بسیار ممنون….. به عنوان یک نوشته ی طنز سیاه و نماد حماقت جمعی ِ جمعی از هم میهنان کپیش کردم تا گاهی مایه ی پوزخند یا نیشخندی بر لبان بی لبخندمان باشد

    20 آگوست 2010 در 3:25 ب.ظ.

  35. وب زيبايي داريد تبريک
    البته متاسفانه من از موسيقي زياد سر در نميارم و صد افسوس که در اين زمينه بسيار بيسوادم
    ولي با اجازتون لينکتون ميکنم

    25 آگوست 2010 در 2:50 ب.ظ.

  36. kakuch

    چقدر توپ نوشتی مشتی!

    9 سپتامبر 2010 در 1:18 ب.ظ.

بیان دیدگاه