سه دوست…
دو پيرزن اشك هايشان را پاك كردند. عكاس جوان نگاهي به تصوير پشت سرشان انداخت. براي خارج كردنشان از فضايي كه در آن غرق بودند، فرياد زد: «خوب خانوما، حالا ژست بگيرين، درست مثل زمانيكه در اسكادران بوديد و براي انجام يه ماموريت مهم آماده مي شديد…» يكي از پيرزنها گل سرخي را كنار دستش، در برابر صندلي خالي روبروي ميز قرار داد. عكاس جوان غرقه در چين و شكن هاي پوست دو زن، غرقه در بود و نبودها، پيرزنها و گل سرخها، زمان و خاطرات، احساس كرد كه مي خواهد بگريد، اما تلاش كرد بر خود مسلط شود. «خوب، آماده ايد؟… يك… دو… سه…»
تصوير شماره (1)
===================================
تصوير شماره (2)
==================================
پي نوشت I : اين تصاوير حقيقي هستند. براي بزرگتر شدن مي توانيد روي آنها كليك كنيد.
پي نوشت II : آهنگ پست «یک اسپرم زیر آفتاب» از آيات زميني به نظرم براي اين پست مناسب آمد. دانلود ترانه Dreaming Light
پي نوشت III : در صورتي كه با كليك روي تصاوير با پيام فيلتر مواجه شديد، وبلاگ را در FireFox باز كنيد.